آقاجان
02 مهر 1398
•♡ #ریحانہ_بانو ♡•
?گفتند می رود #دانشگاه دیگر عوض می شود.
⇜گفتند از سرش می افتد.
⇜گفتند تفکراتش تغییر می کند.
⇜گفتند دیدش بازتر می شود.
⇜گفتند دوست و #رفیق روش تاثیر میذارد.
?البته بماند که خیلی چیزها هم از سرم افتاد? #حرمتش را تازه در دانشگاه فهمیدم
?وقتی استادی با #احترام بامن صحبت می کرد.
? وقتی #آقایان کلاس، برای صحبت ها و رفتارشان درمقابل من #حدومرز قائل می شدند☺️
?وقتی نگاه ها به من? رنگ تفاوت و #تحسین گرفت
?وقتی بجای #تو، شما خطاب شدم?
?وقتی بین #شوخی های بی سر و ته دختران و پسرانِ به اصطلاح روشنفکر? همکلاسی، جایی میان انها برای من نبود❌
?وقتی وجودم سرشار از #آرامش و امنیّت? هست و کسی نگاه چپ به من نمی کند?
?وقتی...
?آری من از آنهایی ام که خیلی چیزها #هرگز از سرم نمی افتد.
مثلا همین #چــــادر?
?برای چادر سر کردن کافیست #عاشق باشی.عاشق حضرت مادر?
بانـــو?? #بگذار_به_چادرت_پیله_کنند
#به_پروانه_شدنت_می_ارزد
❖═▩ஜ••???••ஜ▩═
نظر دهید »
قدیمی ترین رفیقم حسین...
01 مهر 1398
دیدار رهبری با موکب داران عراق
31 شهریور 1398
چادرانه
29 شهریور 1398
این جمعه هم گذشت اقا نیامدی....
29 شهریور 1398
السلام علیک یا صاحب الزمان
السلام علیک یا شریک القرآن
السلام علیک حجة اللہ
السلام علیک یا امام زمانہ (عجل الله تعالی فرجه شریف)
? #اللهم_عجل_لوليك_الفرج
۔
۔
۔
#جمعه